من هنوز منتظرم...

منتظرم میان ثانیه های سنگین انتظار،

مادامی که سنگ فرش های خیس شهر را متر می کنم،ناگهان تکرار شوی...

من به این اتفاق ناگهانی محتاجم...

و به عصر باران خورده ای که تو را به قلبم هدیه دهد.

باور کن این روزها

از حجم سنگین نبودنت،نفس هایم به شماره افتاده...

بیا...

من به این اتفاق ناگهانی محتاجم...


:: اسرار غمش گفتم،در سینه نهان دارم

رسوای جهانم کرد،این رنگ پریدن ها...

[یغمای جندقی]