غریب شبی است امشب...
که باران می بارد
سمفونی شبانه ام شده صدای باران ...
پنجره باز است...
بوی خاک باران خورده را دستی به تمام اتاقم پاشیده...
و در این میان...
تو
نیستی...
حال بگو...من با این لحظه ی عاشقانه چه کنم؟